در خیابان فرشته

۱ بازديد
در حالی که او مشغول احضار نیروهای کمکی بود، کلیف با عجله به سمت دریچه عرشه اورلوپ، دریچه‌ای در قسمت جلویی عرشه پهلوگیری، رفت. شاید بد نباشد بدانید که اورلوپِ (orlop) روی ستارخان عرشه‌ی یک کشتی جنگی از نوع مونونگاهلا ، جایی در دماغه و پایین‌تر از سطح عرشه‌ی خواب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . این مکان به انبارهای کوچکی تقسیم شده و یک راهروی باریک دارد که اتاق‌ها به آن باز می‌شوند.

از آنجایی که این قسمت در پایین‌ترین در خیابان فرشته قسمت کشتی، دور از خدمه‌ی خوابیده قرار دارد، مکانی ایده‌آل برای انجام مراسم مبتکرانه‌ای سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که در دانشگاه‌ها به عنوان «بیگاری» شناخته می‌شود. وقتی کلیف به لبه دریچه رسید، ننی درست در حال ایراد گرفتن از اعتراضات پر سر و صدایی بود که در ابتدای این وقایع‌نامه شرح داده شد. سکوت بعدی او به دست کرین و اظهارات آن دانشجوی دانشکده افسری در این مورد، به وضوح به گوش کلیف رسید. [صفحه ۱۸] دومی، از روی خشم آنی‌اش، قدمی به عقب برداشت.

انگار که می‌خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد دایه را نجات دهد، اما فکر بهتری کرد. او زمزمه کرد: «آنها نمی‌توانند آسیب زیادی به آن جوان بزنند، و اگر الان دخالت کنم، نقشه‌مان خراب می‌شود. فرصت در جمالزاده شمالی خوبی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که به آن وحشی‌ها درس دیگری بدهیم. آنها بیش از یک بار از ما ضربه خورده‌اند، اما به نظر می‌رسد که به ضربه بیشتری نیاز دارند.» او روی دریچه خم شد و دوباره گوش داد. عرشه اسکله تا جایی که صدای غلت زدن، زمزمه کردن و خرناس کشیدن چند صد پسر خواب آلود اجازه می‌داد.

ساکت بود و کلیف به وضوح مکالمه‌ای را که در پایین انجام می‌شد، می‌شنید. صدایی که کلیف به راحتی تشخیص داد صدای کرین سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، غرید: «اون الان حالش خوبه، اون بدبخت بیچاره. اون نفر اول و کوچیکترین عضو گروهه. کاش فارادی بود.» شنونده‌ی نادیده با لحنی عبوس زیر لب گفت: «بله، آره؟» «خب، خیلی زود من را در خیابان جردن خواهی داشت، اما نه آنطور که فکر می‌کنی.» صدای خفه‌ی دیگری گفت: «کرین، به نظرت نقشه‌ات کمی خطرناک نیست؟ اوضاع را به هم می‌ریزد.»[صفحه ۱۹]کل کشتی و کین را به طور کلی بزرگ کن. می‌دانی که اولین لاف قبل از اینکه ما حرکت کنیم در مورد هازرها چه گفت. «اوه، مزاحم اون احمق اولی شو. اون یه پیرزنه. یادش میره تو سال دومش چیکار کرده.

شنیده‌ام که یه آدم بی‌عرضه رو مجبور کرده شمع‌های پیه بخوره تا اینکه نزدیک بود بمیره. خب، نقشه من خیلی ساده‌ست. اصلاً لاک زدن و رنگ کردن چند تا آدم بی‌عرضه چه فایده‌ای داره. اگه دوست نداری ریسک کنی، برگرد به رختخواب.» «نمی‌ترسم، اما اصلاً دوست ندارم که در این اوایل دوره اخراج شوم. اگر فارادی یا بعضی از رفقایش از ما جدا شوند چه؟» دانشجوی دانشکده افسری جورجیا سریعاً فریاد زد: «از این بابت نگران نباش. فارادی شاید تازه‌کار باشد، اما دسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ان‌سرایی زنانه مرزداران نمی‌کند.» کلیف در حالی که می‌خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد از دریچه خارج شود، زمزمه کرد: «ممنون. خوشحالم که می‌بینم یک فضیلت دارم. این حرف را به خاطر می‌سپارم.

اربابان. هومف! و به عنوان بازیکن اصلی، پرستار بچه رو هم مهار کرده. تاگلز، چی می‌دونی؟» تی. آگلز اندروز، یا «تاگلز»، آنطور که رفقای عوامش او را صدا می‌زدند، با عجله جواب داد. در حالی که یک پای بلند و لاغرش را روی یک صندوقچه‌ی کوچک و راحت انداخت، توضیح داد: «وایت، آن جوان زمین‌دار که اینقدر به تو علاقه پیدا کرده، چند دقیقه پیش به من گفت که دیده کرین و پنج نفر دیگر، پرستار بچه را از نردبان عرشه اورلوپ پایین می‌کشیدند. آنها بچه را خفه کرده بودند، طوری که نمی‌توانست مقاومت کند یا سر و صدایی از خودش دربیاورد.

من وایت را روی عرشه دیدم و او مرا روی راکت نشاند. او گفت که شنیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که آنها می‌گویند می‌خواهند با چند تا از احمق‌های گَلی هورا بکشند.» کلیف با لحنی تهدیدآمیز خندید. «گمان می‌کنم منظورشان ما بودیم. خب، ما منتظر نمی‌مانیم تا پیدایشان کنند.» [صفحه ۱۷] در حین صحبت، شلوارش را از زیر تشک تختخواب تاشو بیرون آورده بود و داشت آن را می‌پوشید. «به ترولی و بقیه زنگ بزن. خودمون یه شب حسابی می‌سازیم. فکر می‌کنم قبل از طلوع دوباره خورشید، مونونگهلای پیر شاهد اتفاقات عجیب و غریبی باشه.» تاگلز خنده‌ای کرد و از زیر تخت‌ها به سمت دیگر عرشه خزید.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.