کت گفت: “بیا به دوقلوها شام بدهیم.” بنابراین او مقداری غله گرفت و هر دو روی جعبه کوچکی نشستند و اردک ها را در دامان خود گرفتند و از دستانشان به آنها غذا دادند. اردک ها با حرص خوردند.
کت گفت: تو اخلاق خیلی بدی داری. لباس هایت را کاملا میخوام کثیف می کنی. او دو پارچه کهنه برداشت و آنها را به دور گردن اردک ها بست. اردکها از سگک خوششان نمیآید. آنها فحاشی کردند.
کت گفت: حالا همچین چیزی نگو. “شما باید محمد همانطور که به شما گفته شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است عمل کنید و غذای خود را نریزید.”
سپس کیت مقداری آب و قاشق گرفت و به ماهانه دوقلوها نوشیدنی داد، اما آنها هم از نوشیدنی خوششان نیامد.
کت گفت: “حالا باید آنها را بخوابانیم.” آنها اردک ها را در آغوش خود تکان دادند، اما اردک ها به طرز وحشتناکی جیغ کشیدند.
“چه بچه های بدی که اینقدر گریه کنند!” گفت کیت. “شما می توانید هر دو دوقلو را داشته باشید”؛ و اردک خود را به کت داد.
کت گفت: “شما برای آنها یک تخت کامل درست می کنید.” بنابراین کیت جعبهای را که روی آن نشسته بودند بالا آورد و مقداری یونجه در آن گذاشت. و اردک ها را روی یونجه گذاشتند.
خیلی زود اردک ها به خواب رفتند. کیت و کت فرار کردند تا بیرون از خانه بازی کنند و همه آنها را فراموش کردند.
آنها دیگر به آنها فکر نکردند نوح تا اینکه پدر ودر شب با مهرو هولشتاین به خانه آمد. وقتی گاو را داخل طویله گذاشت، تصادفاً روی جعبه افتاد. هوا در اصطبل تاریک بود.
“صدای اردک!” گفت اردک ها.
کیت و کت به پدر کمک میکردند که گاو را داخل طویله بگذارد و برایش یونجه بیاورد. وقتی اردکها هول کردند، پدر ودر گفت:
“این چه چیزی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟”
“اوه، دوقلوهای ما! دوقلوهای ما!” کیت و کت گریه کردند. “اجازه نده مهرو هلشتاین روی دوقلوها پا بگذارد!”
پدر ودر جعبه را بیرون آورد. کیت و کت هر کدام یک اردک برداشتند و به مرغداری بردند.