فال انبیا درست

۱۰ بازديد

در یک کلام، پس از یک روز در دریاچه بالی‌لینچ (جایی که با یک مگس قهوه‌ای و یک تار مو، چهارده ماهی قزل آلا را کشتم، کوچک‌ترین آن بیست و نه پوند وزن، بزرگ‌ترین آن در حدود پنج سنگ فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق ازدواج , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است)، دوست جوانم بلیک بود.

کین لینچ. براون (پسر خوبی که تور قاره‌ای خود را انجام داده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی دوشنبه , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است) و من بعد از شام به اتاق خصوصی آن جوان موکول شدیم تا سیگار خاصی بکشیم.

که هرگز خوشایندتر از یک روز ورزشی سخت، یا یک روز در خانه، یا بعد از یک شام خوب، یا یک شام بد، یا در شب زمانی که خسته هستید، یا صبح که سرحال هستید، نیست. یک روز سرد زمستانی، یا یک درست بعدازظهر سوزان تابستانی، یا هر لحظه دیگری که انتخاب می کنید.

در اتاق بلیک چه چیزی باید ببینم جز قفسه‌ای از لوله‌ها که تقریباً در تمام اتاق‌های لیسانسه‌های آلمان یافت می‌شود، و در میان آن‌ها یک سر لوله چینی بود که تصویر پمپ کالبسبراتن را نشان می‌داد! آنجا بود: فوران قدیمی، تمثیل آشنای قدیمی مریخ، باکوس، آپولو ویروروم و بقیه، که من بارها از پنجره هوفارشیتکت اسپک به آن‌ها نگاه می‌کردم.

همان‌طور که در کنار دوروتیا نشسته بودم. پیرمرد یکی زنان از همین لوله ها را به من داده بود. زیرا او صدها مورد از آنها را نقاشی کرده بود و تقریباً هر غریبه ای را که به شهر مادری اش می آمد راضی می کرد.

هر مکان قدیمی که زمانی با آن آشنا بوده ام (همانطور که شاید قبلاً در این «اعترافات» گفته ام – اما اصلا اهمیتی ندارد) برای من به نوعی عزیز فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب زندگی , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

فکر می کنم آیا لرد شوتینگ کسل یا سرهنگ پوپلند بودم. یک اقامت شش ماهه در آنجا باید عاشق زندان ناوگان باشم. همانطور که پیپ آشنای قدیمی را دیدم، آن را پایین آوردم و با تنباکوی کاوندیش پر کردم و روی مبل دراز کشیدم و برای یک ساعت به روزگار قدیم فکر کردم.

بلیک جوان که برای من چندین لیوان پانچ درست کرده بود، می‌گوید: «تو امشب خیلی سرگرم‌کننده هستی، فیتز.» آیا فکر نمی‌کنید در رختخواب راحت‌تر از خروپف کردن و آه کشیدن روی مبل من، و ناله‌کردن مناسب‌تر برای حلق آویز کردن من باشید؟»

می‌گویم: «بلیک، به پمپ نیکل فکر می‌کنم، جایی که اسپک پیر این پیپ را به تو داد.»

مرد جوان پاسخ می دهد: «او انجام داد. “و آیا بارن قدیمی را می شناختید؟”

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.