شنبه ۱۰ شهریور ۰۳ | ۱۹:۰۹ ۴ بازديد
گویی به این فکر میکرد که چگونه شروع کند. او گفت: «مادرم وقتی من بچه بودم فوت کرد. او یک تراورس بود و در مزرعه ای نزدیک اینجا زندگی می کرد. اینز سریع گفت: “من مزرعه تراورز را می شناسم.” اما مدت زیادی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد ضربدر , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
که هیچ تراورس در آنجا زندگی نکرده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. میلدرد ادامه داد: «مادرم آنجا زندگی میکرد تا اینکه با پدرم ازدواج کرد. در واقع، او چندین سال بعد در آنجا زندگی کرد، زیرا من در خانه مزرعه به دنیا آمدم. اما مردم مادرم – تراورس – پدرم را دوست نداشتند.
و وقتی مادرم مرد، مرا به خانهای در اسکوندیدو برد. فوری فکر می کنم او را فرستادند و خانواده مزرعه را فروختند و به انگلستان، جایی که در اصل از آنجا آمده بودند، بازگشتند. «در اسکوندیدو یک پیرزن مکزیکی برای ما خانه داشت. نام او ایزبل بود.» “آه!” اینز گریه کرد و سرش را عاقلانه تکان داد. “می دانم.” سپس، در حالی که میلدرد پرسشگرانه به او نگاه کرد، افزود: «ادامه بده.» پدرم بیشتر اوقات از خانه دور بود.
او مسافرت می کرد و گاهی مرا با خود به مکزیک می برد و ما تا ماتانزاس به جنوب رفتیم و یک بار به مکزیکو سیتی. آن موقع بود که من خیلی کوچک بودم و چیز زیادی از آن به یاد ندارم. اما اغلب ما به اینجا می آمدیم تا سنو کریستووال را ملاقات کنیم، که او با او کارهای پنهانی داشت. من او را دیده ام که به پدرم کیسه های بزرگی از سکه های طلا داده فال جدید فیل و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اگرچه همه می گفتند که او خسیس فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. یادم می آید زمانی پدرم یک شبانه روز در همین دیوار مخفی شده بود و مأموران به خانه آمدند و آن را تفتیش کردند و گفتند دنبال قاچاقچی هستند و اینجا رد او را گرفته اند. “اما سنور کریستووال به آنها خندید و به آنها گفت که خانه را به طور کامل بررسی کنند. این کار را کردند فردا و راضی رفتند.
بعد از آن پدرم از دیوار بیرون آمد و من را در سراسر کشور به سن برناردینو برد، جایی که چند روز در خانه یکی از دوستانمان ماندیم. سرانجام سنور کریستووال برای دیدن ما به آنجا آمد و من شنیدم که او به پدرم گفت که بازگشت به خانه برای او امن نخواهد بود و به او توصیه کرد که دورتر برود. او همچنین پول زیادی به پدرم داد و یک چیز عجیب را که به او گفت هرگز قوچ فراموش نکردم.
اظهارات او این بود: “من ثروت شما را تا زمانی که به آن نیاز داشته باشید با خیال راحت نگه می دارم.” “من آن را در جایی پنهان می کنم که هیچ کس آن را پیدا نکند، بیش از آن که بتواند شما را پیدا کند.” «آه! بعد ثروت پدرت را در این مکان پنهان کرد؟» اینز مشتاقانه گریه کرد. بعد صورتش افتاد. او افزود: “اما، نه.” ما نگاه داریم و هیچ شانسی در اینجا وجود ندارد.
میلدرد آهی کشید و به دفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استانش ادامه داد. «بعد از این سنور کریستووال دست پدرم را فشرد و مرا بوسید – چون همیشه به من علاقه داشت – و رفت. من دیگر او را ندیدم.
من و پدرم به نیویورک سفر کردیم و در آن زمان یازده ساله بودم که از تبعیدمان بسیار نگران شدم و التماس کردم که به من بگویند چرا ماندن در کالیفرنیا برای ما امن نیست. او برای من توضیح داد که توری و سایر کالاها را در مکزیک خریداری کرده و مخفیانه به ایالات متحده آورده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بدون اینکه وظیفه ای را که مقامات دولتی غارتگر تحمیل کرده بودند، پرداخت کند.
که هیچ تراورس در آنجا زندگی نکرده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. میلدرد ادامه داد: «مادرم آنجا زندگی میکرد تا اینکه با پدرم ازدواج کرد. در واقع، او چندین سال بعد در آنجا زندگی کرد، زیرا من در خانه مزرعه به دنیا آمدم. اما مردم مادرم – تراورس – پدرم را دوست نداشتند.
و وقتی مادرم مرد، مرا به خانهای در اسکوندیدو برد. فوری فکر می کنم او را فرستادند و خانواده مزرعه را فروختند و به انگلستان، جایی که در اصل از آنجا آمده بودند، بازگشتند. «در اسکوندیدو یک پیرزن مکزیکی برای ما خانه داشت. نام او ایزبل بود.» “آه!” اینز گریه کرد و سرش را عاقلانه تکان داد. “می دانم.” سپس، در حالی که میلدرد پرسشگرانه به او نگاه کرد، افزود: «ادامه بده.» پدرم بیشتر اوقات از خانه دور بود.
او مسافرت می کرد و گاهی مرا با خود به مکزیک می برد و ما تا ماتانزاس به جنوب رفتیم و یک بار به مکزیکو سیتی. آن موقع بود که من خیلی کوچک بودم و چیز زیادی از آن به یاد ندارم. اما اغلب ما به اینجا می آمدیم تا سنو کریستووال را ملاقات کنیم، که او با او کارهای پنهانی داشت. من او را دیده ام که به پدرم کیسه های بزرگی از سکه های طلا داده فال جدید فیل و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اگرچه همه می گفتند که او خسیس فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. یادم می آید زمانی پدرم یک شبانه روز در همین دیوار مخفی شده بود و مأموران به خانه آمدند و آن را تفتیش کردند و گفتند دنبال قاچاقچی هستند و اینجا رد او را گرفته اند. “اما سنور کریستووال به آنها خندید و به آنها گفت که خانه را به طور کامل بررسی کنند. این کار را کردند فردا و راضی رفتند.
بعد از آن پدرم از دیوار بیرون آمد و من را در سراسر کشور به سن برناردینو برد، جایی که چند روز در خانه یکی از دوستانمان ماندیم. سرانجام سنور کریستووال برای دیدن ما به آنجا آمد و من شنیدم که او به پدرم گفت که بازگشت به خانه برای او امن نخواهد بود و به او توصیه کرد که دورتر برود. او همچنین پول زیادی به پدرم داد و یک چیز عجیب را که به او گفت هرگز قوچ فراموش نکردم.
اظهارات او این بود: “من ثروت شما را تا زمانی که به آن نیاز داشته باشید با خیال راحت نگه می دارم.” “من آن را در جایی پنهان می کنم که هیچ کس آن را پیدا نکند، بیش از آن که بتواند شما را پیدا کند.” «آه! بعد ثروت پدرت را در این مکان پنهان کرد؟» اینز مشتاقانه گریه کرد. بعد صورتش افتاد. او افزود: “اما، نه.” ما نگاه داریم و هیچ شانسی در اینجا وجود ندارد.
میلدرد آهی کشید و به دفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استانش ادامه داد. «بعد از این سنور کریستووال دست پدرم را فشرد و مرا بوسید – چون همیشه به من علاقه داشت – و رفت. من دیگر او را ندیدم.
من و پدرم به نیویورک سفر کردیم و در آن زمان یازده ساله بودم که از تبعیدمان بسیار نگران شدم و التماس کردم که به من بگویند چرا ماندن در کالیفرنیا برای ما امن نیست. او برای من توضیح داد که توری و سایر کالاها را در مکزیک خریداری کرده و مخفیانه به ایالات متحده آورده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بدون اینکه وظیفه ای را که مقامات دولتی غارتگر تحمیل کرده بودند، پرداخت کند.